
سلام من امدم با یه داستان دیگه اینو ۴ صبح امد تو مخم و برای همین می خوام براتون بنوسیم امیدوارم دوست داشته باشید کامنت لایک فراموش نشه و غمگین نیست
سلام این پارت اوله اینو کم می نویسم که شما بگید خوبه یا نه بریم برای داستان
کوک در این داستان شاهزادس هنوز پادشاه نیست تو هم یه ادم معمولی که ا/ت هستی و زیبا خب از زبان ا/ت امروز منو کوک داشتیم با هم ازدواج میکردیم منو اون خیلی همو دوست داشتیم (حال ندارم عروسی رو بنویسم پس عروسی الان تموم شد ) منو کوک با هم به اتاق خواب رفتم و (هو منحرف خودت تصورش کن😑🤣) بعد منو کوک کنار هم خوابیدیم (کوک> ا/ت=) >امشب بهترین شب عمرم بود = منم همینطور کوکی من (نویسنده که من بدبخت فلک زده هستم علامتنم اینه~) فردا با نوازش کوک بیدار شدم > شاهزاده خانم نمی خوان بیدار شن =صبح بخیر کوکی >صبح بخیر هویجم (برای اینکه تو بعضی وقتا به کوک میگفتی خرگوش اونم بهت میگفت پس من تورو میخورم و تو هویج من هستی)> ا/ت پاشو لباس بپوش که بریم صبحونه بخوریم (خودتون که کیدونید چرا لباس نداره نه؟؟؟؟منحرفا) = باشه بانی 😀 ( استیکر ها حالت چحره ی شخصیت ها رو معلوم می کونه) = کوکی بریم؟>بریم ~اونها با هم از طبقه ی بالا که مال ا/ت و کوک بود میان پایین و به طبقه ی اول قصر میرسن و به سمت میز میرن ( ا/ت مامان بابا نداره و مامان بابای کوک اونو خیلی دوست داره یعنی همه ا/ت رو دوست دارن چون اون خیلی خوبه )بابای کوک: به به عروس گولم دیشب خوب خوابیدی 😀 =بله ممنون😆 مامان کوک :خب بیاید بشینید 😃 ~در حال خوردنن ۴ نفره بابای کوک ا/ت من خیلی دوست دارم نوه م رو ببینم 😆😆😁=ااا ~ا/ت نمی دونست که چی بگه >خب شما میتونید ۹ ماه دیگه نوه تون رو بقل کنید ا/ت به کوک نگاه کرد و لبخند زد =درسته😊
(یادم نی تا کجا نوشتم الان صبحونه رو خوردن راستی فکر نکنین این داستان بده این تازه از جایی شروع میشه که ا/ت ۳ تا بچه بیاره ) *سه سال بعد از زبان ا/ت من تا الان برای کوک ۳ تا بچه اوردم ولی همشون دختر بودن میدونستم چند روز دیگه برای کوک دنبال یه زن دیگه میگیرن تا براش پسر بیاره که جا نشینش باشه میترسم دیگه کوک منو دوست نداشته باشه تو اتاف رو تخت نشسته بودم که کوک امد (علامت هارو یادم نی پس ا/ت+کوک×نویسنده @) × سلام + سلام اداره کردن کشور خوب بود؟×اره ولی سخته
@کوک لباسشو عوض کرد و کنار ا/ت رو تخت نشست × چرا تو فکری + کوک من فقط برات دختر اوردم میدونم که الان مامانت دنبال زن دیگه برای توعه ×ببین ا/ت اگه مامان برام زن دیگه بگیره من فقط تورو دوست دارم اگه من با یکی دیگه ازدواج کنم فقط برای جانشینه @ا/ت یهو میپره بغل کوک و میزنه زیر گریه و با گریه میگه +نه کوک تو حق نداری با هیچ کس ازدواج کنی من بهت هق این اجازه رو نمیدم هق هق فکر اینکه تو با یکی دیگه رابطه هق منو دیونه میکنه😭😭😭@کوک درک می کرد چون انها دیوانه وار همو دوست داشتن اما کوک کاری نمی تونست کنه × ا/ت میدونم منم تا جایی که میتونم جلوش رو میگیرم @ ا/ت انقدر بغل کوک گریه کرد تا خوابش برد کوک اونو روی تخت دراز کرد و خودشم خوابید
امیدوارم خوشتون امده باشه لطفا حمایت کنید
میشه تا نتیجه برید تا ثبت بشه ترو خدا💋💋💋💋💋🙏
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
واییی عالیییی و احساسی 😭🥺✨
فالویی بک بده
داستانو بزار بابا😂
لطفا ادامه اش بده
پارت بعدم داره احیانن اگه داره زودتر بزار چون من دق میکنم😘😘😘😘😘😘😘
عالی تر از عالی بود😄
عالی
تنکس
سحسيتحظطقسخطةاظحلطةاسحفيةاسةاطحفطةاظحلطةلظحفس
اي ذهن كفييييييثثثثثثثثثثثث😂😂😂😂😂💔💔💔💔😂
تا ساعت ٤ چيكار ميكردي؟؟😂😂💔
قر میدادم
با كدوم اهنگ؟:/